عارفهعارفه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

من و خواهر عزیزم

روزی لباس هایت را خودت تا کردی

عارفه خانومی داداش خوبی مماغت کوچولو و عمل کرده است!!! عزیز دلم امروز یه کار خوب انجام دادی نمرت ٢٠ چون خیلی خیلی خوب بود امروز خودت تونستی لباسای قشنگت رو جمع کنی منم کمکت کردم ولی بیشتر خودت کردی یادت باشه من اولین نفر یم که بهت یاد داد لباسات رو خودت تا کنی آخر شب هم عمه جون اومدن ولی حیف که مهدیه نیومده بود ولی قول دادن که یه روز مهدیه جون رو بیارن آخر شب هم همگی خوابیدم اشپر خواهر عزیزم بوس داداشی ...
31 مرداد 1390

دو روز در یه پست

وای وای وای عارفه منو میبخشی اینقد دیر کردم؟ خیلی سرم شلو غه برای همین چند روز رو تو یه پست میزارم ١ ٩ /٥/ ٩٠ امروز خیلی غیر معمول نبود تنها چیزی که میتونم  اشاره کنم کمی شیطون شدنت و من مجبور  شدم برای اولین بار با کامپیوتر سرگرمت کنم خدایا مرا ببخش داداشیت ٢٢/٥/٩٠ ٢١/٥/ ٩٠ امروز رو هر چی بگم کم گفتم امروز رفتیم باغ وحش تازه به ابتکار بابایی کلی کاهو ی پلاسیده گرفتیم و یک عدد موز و تعدادی قند راستی خواهر جون امروز محمد رضا هم اومد که به همگی «حتی خودم و مامان و بابام هم که از سنمون خجالت نمیکشیدیم»هم خیلی خوش گذشت حیف که دوربین دیجیتا...
29 مرداد 1390

90/5/29

ای وای از دست تو دختر. چه قد اتوبوس سواری دوست داری امروز بامامانی و بابایی که خیلی  دوست دارن رفتیم حرم   اونم از نوع شهروند خوب بودن و اتوبوس سواری کردن شما و مامان که عقب مثه خانوما نشته بودی کلی کیف کردی اما من وبابا پاهامون درد گرفت اما لذت بردن شما باعث میشد کلی کیف ننیم«کنیم به زبان عارفستونی ننیم» خیلی دوست دارم میدونی چیگد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قد ستاره های آسمون البته واسه یه لحظه شه ...
29 مرداد 1390

90/5/18

 عارفه ی داداشی سلام خوبی الان بغل دستمی و داری با خودت بازی میکنی الان کلاس اول رو گذروندی پس حتما سختی های مدرسه رو چشیدی میخواهم چیزی بگم که از خنده روده بر بشی میدونی کنار من داری چیکار میکنی؟ داری مدرسه بازی میکنی با کیف من و جامدادی هایم و غرق در رویا های ظریف و لطیف خودتی و نام معلم های مرا بر زبان میاوری عارفه ای جون تو همیشه حرفای منو تکرار میگکردی فدات شم     داداشیت١٨/٥/٩٠  
29 مرداد 1390

اول اولش

سلام. من حامدمتولد ٢٢/١٠/٧٨ یک موجود فوق العاده در روز٥/١/٨٧پرید تو خونه ی ما شالپ خیلی خیلی ناز بود مثه یه فرشته ی آسمونی خواهر من فوق العاده بود مثه خودم موز مار زیبا و باهوش من که یه عمری تنها بودمکلی خوشحال شدم میدونین چه قدر اینگد آخه ی یادش به خیر الان سه ساشه این وبلاگ وبلاگ رو وقتی تونست بخونه نشونش میدم تا کلی کیف کنه همین الان کنارمه و داره تو کمدم فوضولی میکونه موش داداش  تازه الانم میگه عکسای کوچیکیش رو بزارم ما باهم ١٠ سال اختلاف سنی داریم ولی از دوتا دوقولو هم بهم نزدیک تریم فقط اینو بگم عارفه دوست دارم راستی من دوتا وب دیگه دارم یکی اینشتین وارد میشود و دیگری ساکت که به او...
29 مرداد 1390
1